بردگی، کاستی، رسته ای و طبقه ای
 
چکیده
چهار نظام اساسی قشربندی می توان تشخیص داد: بردگی، کاستی، رسته ای و طبقه ای. گاهی این نظامها همراه با یکدیگر یافت می شوند: برای مثال، در روم و یونان باستان و جنوب ایالات متحده آمریکا قبل از جنگ داخلی، بردگی در کنار طبقات وجود داشت.

تعداد کلمات 1765/ تخمین زمان مطالعه 9 دقیقه
نویسنده: آنتونی گیدنز
مترجم: منوچهر صبوری

نابرابریها در همه ی انواع جامعه ی انسانی وجود دارند. حتی در ساده ترین فرهنگها، که اختلاف در ثروت و دارایی عملاً موجود نیست، نابرابری میان افراد، مرد و زن، پیر و جوان وجود دارد. برای مثال، ممکن است فردی به واسطه ی دلاوری خاص در شکار یا از آن روی که گمان می رود دسترسی ویژه ای به ارواح نیاکان دارد منزلتی برتر از دیگران داشته باشد. جامعه شناسان برای توصیف نابرابریها، از وجود قشربندی اجتماعی سخن می گویند. قشربندی را می توان به عنوان نابرابریهای ساختارمند میان گروهبندیهای مختلف مردم تعریف کرد. می توان قشربندی را مانند لایه بندی زمین شناسی پوسته ی زمین تصور کرد. جوامع را می توان متشکل از "قشرها"یی به صورت سلسله مراتبی در نظر گرفت که قشرهای ممتازتر در بالا و قشرهای کمتر ممتاز نزدیک به پایین قرار گرفته اند.


بردگی

بردگی یک شکل افراطی نابرابری است که در آن بعضی افراد در واقع به عنوان دارایی در تملک دیگران اند. شرایط حقوقی مالکیت برده به طور قابل ملاحظه میان جوامع مختلف فرق می کرده است. گاهی برده ها تقریباً از هرگونه حقوق قانونی محروم بوده اند- مانند آنچه در نواحی جنوبی ایالات متحده آمریکا وجود داشت- در حالی که در موارد دیگر موقعیت آنها بیشتر شبیه وضعیت بنده یا خدمتکار بوده است.
در ایالات متحده آمریکا، آمریکای جنوبی و هند غربی در سده های هجدهم و نوزدهم، برده ها تقریباً فقط به عنوان کارگران مزرعه و خدمتکاران خانگی مورد استفاده قرار می گرفتند. برعکس در آتن قدیم، بردگان در جاهای بسیاری، گاهی در موقعیتهایی با مسئولیتهای بزرگ دیده می شدند. بردگان از موقعیتهای سیاسی و نظامی محروم گردیده بودند، اما در بیشتر انواع دیگر مشاغل یافت می شدند. بعضی از آنها با سواد بوده و به عنوان کارگزاران اداری حکومت کار می کردند؛ بسیاری در زمینه ی مهارتهای صنعتی آموزش دیده بودند. در روم، که گروههای حاکم داد و ستد و بازرگانی را خوار می پنداشتند، بردگان گاهی از راه فعالیتهای سوداگری بسیار ثروتمند می شدند، و بعضی برده های ثروتمند حتی خود صاحب برده بودند. اما در پایین سلسله مراتب اجتماعی با بردگانی که در کشتزارها یا در معادن کار می کردند در دنیای باستان غالباً با خشونت رفتار می شد. (Finley, 1968, 1980)
بردگی اغلب مقاومت و مبارزه ی کسانی را که تابع آن بوده اند برانگیخته است. تاریخ پر از شورشهای بردگان است، که در برخی از آنها برده ها توانستند به طور جمعی خودشان را از بند اربابان آزاد سازند. نظامهای کار اجباری بردگان- مانند کار در کشتزارها- معمولاً بی ثبات بوده اند؛ بهره وری زیاد تنها می تواند از طریق نظارت دایمی و استفاده از روشهای تنبیه وحشیانه به دست آید. نظامهای کار بردگی(1) تا اندازه ای به واسطه ی مبارزاتی که برمی انگیزند، و تا حدی از آن روی که انگیزه های اقتصادی یا انگیزه های دیگر موثرتر از اجبار مستقیم در واداشتن افراد به کار و کوشش هستند، فرو می پاشند. در واقع نظام بردگی خیلی کارآمد نیست. تجارت برده که تا قرن نوزدهم توسط قدرتهای غربی صورت می گرفت آخرین و در عین حال گسترده ترین- نظام تجارت بردگان بود که انجام می شد. از زمانی که در آمریکای شمالی و جنوبی، از حدود یک قرن پیش به بردگان آزادی داده شد، بردگی به عنوان یک نهاد رسمی به تدریج ریشه کن گردیده، و امروز تقریباً به طور کامل از پهنه ی گیتی ناپدید گردیده است.


کاست

کاست بیش از همه با فرهنگهای شبه قاره ی هند در ارتباط است. خود اصطلاح کاست یک واژه هندی نیست، و از واژه ی کاستا(2) در زبان پرتغالی، به معنای "نژاد"(3) یا "گوهر پاک"(4) گرفته شده است. (Littlejohn, 1972, p.68) هندیان خود هیچ واژه ای به تنهایی برای توصیف نظام کاستی به طور کلی ندارند، و از واژه های گوناگونی برای اشاره به جنبه های مختلف آن استفاده می کنند که مهمترین آنها دو واژه ی وارنا(5) و جاتی(6) است. وارنا شامل چهار گروه است که هر یک برحسب احترام اجتماعی دارای مرتبه ی متفاوتی است. در پایین این چهار گروهبندی "نجسها"(7) هستند، یعنی افرادی که در موقعیتی پست تر از همه قرار دارند. جاتی ها گروههایی هستند که از نظر محلی تعریف شده اند و مراتب کاستی در درون آنها سازمان یافته اند.
نظام کاستی بسیار پیچیده است، و از نظر ساخت از یک ناحیه تا ناحیه ی دیگر فرق می کند- چندان که در واقع به هیچ وجه یک "نظام" را تشکیل نمی دهد، بلکه مجموعه ی گوناگونی از باورها و شیوه های عمل مختلف است که کم و بیش با یکدیگر ارتباط دارند. اما همه ی آنها در بعضی اصول کاملاً اشتراک دارند. افرادی که در بالاترین وارنا قرار گرفته اند، یعنی برهمنها نماینده ی عالی ترین درجه ی پاکی و نجسها از این نظر در پست ترین مرتبه قرار دارند. برهمنها می باید از برخی انواع تماس با نجسها پرهیز کند و نجسها تنها می توانند با حیوانات یا چیزهایی که ناپاک پنداشته می شوند تماس فیزیکی داشته باشند. نظام کاستی با اعتقاد به تولد دوباره در آیین هندو پیوند نزدیک دارد؛ اعتقاد بر این است که افرادی که از شعایر و تکالیف کاستشان پیروی نمی کنند در تجسد بعدیشان در موقعیتی فروتر دوباره متولد خواهند گردید. اگرچه افراد از حرکت بین کاستها ممنوع گردیده اند، گروههای کامل می توانند موقعیت خود را در سلسله مراتب کاستی تغییر دهند، و غالباً هم تغییر داده اند.
مفهوم کاست گاهی خارج از زمینه ی هندی آن در جایی که دو یا چند گروه قومی تا اندازه زیادی از یکدیگر جدا گردیده اند، و مفاهیم پاکی نژادی رایج است به کار می رود. در چنین شرایطی، تابوهای شدید (یا گاهی ممنوعیتهای قانونی) وجود دارند که مانع ازدواج میان گروههای مربوط می شوند. هنگامی که بردگی در ایالات جنوبی آمریکا ملغی گردید، میزان جدایی میان سیاهان و سفیدپوستان آنچنان شدید بود که بعضیها اصطلاح کاست را برای اشاره به این نظام قشربندی به کار برده اند. (Cox, 1948; Dumont, 1970) مفهوم کاست در مورد آفریقای جنوبی نیز که در آنجا جدایی شدید میان سیاهپوستان و سفیدپوستان حفظ گردیده و ازدواج میان گروهی و تماس جنسی بین آنها تا این اواخر قانوناً ممنوع گردیده بود، به کار برده شده است.

 

بیشتر بخوانید: قشربندی اجتماعی

 

رسته ها

رسته ها جزء نظام فئودالی اروپا بودند، اما در بسیاری از تمدنهای قدیمی دیگر نیز و جود داشتند. رسته های فئودالی شامل اقشاری با تعهدات و حقوق متفاوت بودند، که بعضی از این تفاوتها به وسیله ی قانون برقرار گردیده بود. در اروپا بالاترین رسته مرکب از اشراف و نجبا بود. روحانیان رسته دیگری را تشکیل می دادند، که منزلت پایین تری داشتند، اما دارای امتیازات مشخص مختلفی بودند. افرادی که در "رسته ی سوم" قرار می گرفتند عبارت بودند از عوام- سرفها، دهقانان آزاد، بازرگانان و صنعتگران. برخلاف کاستها، تا حدی ازدواج میان گروهی و تحرک فردی بین رسته ها تحمل می گردید. برای مثال، عوام ممکن بود در برابر خدمات خاصی که برای پادشاه انجام می دادند لقب شوالیه دریافت کنند، تجار گاهی می توانستند عناوین و القاب را خریداری کنند. بقایای این نظام در انگلستان، جایی که القاب رسمی هنوز به رسمیت شناخته می شود همچنان وجود دارد، و رهبران اقتصادی، مقامات اداری و دیگران می توانند به پاس خدماتشان القاب شهسواری یا اشرافی دریافت کنند.
رسته ها در گذشته هر جا که اشرافیتی قدیمی مبتنی بر نجیب زادگی وجود داشت، معمولاً توسعه یافته اند. در نظامهای فئودالی، مانند اروپای سده های میانه، رسته ها پیوند نزدیکی با اجتماع محلی اربابی داشتند: آنها بیشتر یک نظام قشربندی محلی را تشکیل می دادند تا نظامی بر پایه ی قشربندی ملی. در امپراتوریهای متمرکزتر قدیمی، مانند چین یا ژاپن، رسته ها بیشتر بر اساس ملی سازمان یافته بودند. گاهی اختلافات میان رسته ها با اعتقادات مذهبی توجیه می گردید هر چند به ندرت به شیوه ای انعطاف ناپذیر مانند نظام کاستی هندو.


طبقه

نظامهای طبقه ای از بسیاری لحاظ با بردگی، کاستها یا رسته ها فرق می کنند. به ویژه چهار تفاوت را باید ذکر کرد:
1- طبقات برخلاف انواع دیگر قشرها، به وسیله ی مقررات قانونی یا مذهبی ایجاد نمی شوند؛ عضویت بر مبنای موقعیت موروثی که قانوناً یا بر طبق آداب و رسوم مشخص شده باشد نیست. نظامهای طبقاتی نوعاً انعطاف پذیرتر از انواع دیگر قشربندی هستند و مرزهای بین طبقات هرگز کاملاً روشن نیست. هیچ گونه محدودیتهای رسمی درباره ی ازدواج میان گروهی بین افراد متعلق به طبقات مختلف وجود ندارد.
2- طبقه ی یک فرد دست کم تا اندازه ای اکتسابی است، نه اینکه صرفاً در بدو تولد "منسوب" گردد، آن گونه که در انواع دیگر نظام قشربندی معمول است. تحرک اجتماعی- حرکت صعودی یا نزولی در ساخت طبقاتی- بسیار معمول تر از انواع دیگر است. (در نظام کاستی، تحرک فردی از یک کاست به کاست دیگر غیرممکن است).
3- طبقات به تفاوتهای اقتصادی میان گروهبندیهای افراد- نابرابری در تملک و کنترل منابع مادی- بستگی دارند. در انواع دیگر نظام قشربندی، عوامل غیراقتصادی (مانند نفوذ مذهب در نظام کاستی هند) معمولاً مهمترند.
4- در انواع دیگر نظام قشربندی، نابرابریها اساساً در روابط شخصی وظیفه یا تعهد- بین دهقان و ارباب، برده و ارباب یا افراد کاست پایین تر و بالاتر- بیان می شوند. نظامهای طبقاتی، برعکس اساساً از طریق ارتباطات گسترده ی غیرشخصی عمل می کنند. برای مثال، یک پایه ی عمده ی اختلافات طبقاتی را می توان در نابرابریهای مربوط به دستمزد و شرایط کار یافت؛ این نابرابریها، در نتیجه شرایط اقتصادی مربوط به اقتصاد جامعه به طور کلی، همه ی افراد را در گروههای شغلی معین تحت تأثیر قرار می دهند.
می توانیم طبقه را گروهبندی وسیعی از افراد تعریف کنیم که دارای منابع اقتصادی مشترکی هستند و این منابع شدیداً بر انواع شیوه های زندگی که می توانند داشته باشند تأثیر می گذارد. مالکیت ثروت به همراه شغل، پایه های اصلی اختلافات طبقاتی را تشکیل می دهند. طبقات عمده ای که در جوامع غربی وجود دارند عبارت اند از طبقه ی بالا (ثروتمندان، کارفرمایان و صاحبان صنایع، به علاوه ی مدیران اجرایی رده ی بالا(8)- که صاحب منابع تولیدی بوده یا مستقیماً این گونه منابع را کنترل می کنند)؛ طبقه ی متوسط (که اکثر کارمندان یقه سفید(9) و کارکنان متخصص حرفه ای(10) را در برمی گیرد)؛ و طبقه ی کارگر (افرادی که در مشاغل یقه آبی یا کارهای یدی هستند). در بعضی کشورهای صنعتی، مانند فرانسه یا ژاپن، یک طبقه ی چهارم- دهقانان (افرادی که به انواع سنتی تولید کشاورزی اشتغال دارند).- نیز تا این اواخر قابل ملاحظه بوده است. در کشورهای جهان سوم، معمولاً دهقانان هنوز بزرگترین طبقه را تشکیل می دهند.

 

نمایش پی نوشت ها:

1. slave-labour systems
2. casta
3. race
4. pure stock
5. varna
6. jati
7. untouchables
8. top executives
9. white-collar workers
10. professionals

منبع: گیدنز، آنتونی، (1376)، جامعه شناسی، ترجمه ی منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، چاپ بیست و هفتم: 1391.